چکیده :
از آنجا که نهج البلاغه نمایشگاه معارف حکومت امام علی (ع) و از غنی ترین و اصیل ترین متون و منابع سیاسی اسلامی شیعی محسوب می شود، نیازمند تبیین، تجزیه و تحلیل دقیق مباحث، اعم از خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار آن حضرت می باشد. تلاش این تحقیق بر این بوده که:اولا: چارچوبی نظری از کار ویژه های اساسی دولت و حکومت براساس نظرات عالمان سیاسی، به خصوص صاحبان دیدگاه ساختاری - کارکردی، تدوین کند که نتیجه آن قالب بندی وظایف و کار ویژه ها در پنج محور عمده می باشد. ثانیا: مبانی خط مشی گذاری حکومت حضرت از جمله اهداف حکومت را اصول حاکم بر خط مشی های حکومتی، دسته بندی وظایف حکومت را، تنظیم و بررسی نماید. ثالثا: در پنج فصل، مباحث فرهنگ سازی، مشروعیت سازی، توزیع قدرت، نظم و امنیت، توزیع کالا و خدمات (تامین رفاه و آسایش) در نهج البلاغه، را مورد بررسی قرار دهد. خاتمه ی تحقیق را نتیجه گیری تشکیل می دهد که شامل شش نتیجه ی مفهومی و موضوعی از بحث می باشد.
فصل اول :
1- 1 - بیان مسأله
امام علی، همواره به عنوان یکی از مصادیق برجسته عدل منشی در جامعه و از زبده ترین سیاستمداران مردمی در تاریخ اسلامی، مورد مطالعه دانشمندان علوم اجتماعی و سیاسی قرار گرفته است. امیر مؤمنان(ع) در روز 18 ذیالحجۀ الحرام سال 35 هجری قمری، زمام سیاسی امور را به طور رسمی در دست گرفت و در 21 رمضان سال 40 جام شهادت نوشید. مدت حکومت او چهار سال و نه ماه و سه روز بود و در این مدت، کشور پهناور اسلامی را که از شرق به رودخانه سند، از غرب به صحرای افریقا، از شمال به سرزمین قفقاز و از جنوب به خلیج عدن منتهی میگشت در سایه تدابیر نظری و عملی ارزشمند خود که کمتر جامعه ای به خود دیده است، اداره نمود است؛ « حراست از کشور » و « نگهداری قدرت » ،« پاسداری ملک » اساساَ، سیاست در لغت به معنی ولی چیزی که مهم است آشنایی با اصولی میباشد که تدبیر و پاسداری بر آن استوار باشد به نحوی که جامعه را به بهترین شکل هدایت نماید. اصول علم سیاست و حکومت داری که امام(ع) از آن پیروی میکرد همگی تحت پوشش ارزشهای اخلاقی و اصول انسانی قرار داشت و بر اساس عدل و دادگری استوار بود؛ به نحوی که در سرتاسر نهج البلاغه که آن را سیره عملی و نظری امام برشمرده اند، مدام این اصول به چشم می خورد. همان گونه که در مبانی خطبه های مذکور در این کتاب ارزشمند آمده است به طور کلی، هر نوع دگرگونی در زمامداری سیاسی جامعه از این اصول عدل در جامعه و توجه به حقوق توده های عموم سرچشمه میگرفت و امام کرارا بر این اصول تأکید میکرد و هر نوع اداره کشور را بر غیر این اصول نفی مینمود؛ بر این منوال، همان گونه که در 6 جای جای نهج البلاغه به چشم می خورد، امام به آینده و شکوفایی جامعه می اندیشید نه به بقای قدرت و حکومت سیاسی شخصی خودچه بسا ممکن است سیاستمداری از طریق مکر و خدعه و فریب مردم، قلوب و دلها را متوجه خود و در نتیجه یک نوع آرامش نسبی بر توده جامعه حکمفرما سازد، ولی از آنجا که ظاهرسازی و تزویر اثر موقت دارد و همیشه نمیتواند کار ساز باشد، امیر مؤمنان(ع) از سیاستهای مزودورانه سیاسیکاران پیوسته نقد میکرد و همانطور که در خطبه ای از نهج البلاغه آمده است، می فرمود: «. هیهات! لولا التقی لکنت أدهی العرب؛ اگر پارسایی نبود من داهیترین و زیرکترین عرب بودم » یکی از اصول سیاسی و حکومت داری امام(ع) این است که به رضایت تودهها و نوع مردم در جامعه، عنایت بیشتری مبذول مینمود و هرگاه حاکم، میان جلب دو رضایت قرار بگیرد (رضایت تودهها و به اصطلاح مردم سالاری و رضایت طبقه معینی از آن ها) حاکم باید در صدد جلب رضایت همگان باشد نه یک طبقه خاص. این خصیصه را می توان از مهم ترین وجوه جامعه شناختی در زمامداری سیاسی امام علی دانست که در نهج البلاغه نیز به کرات به آن اشاره شده است.یکی دیگر از اصول بنیادین در سیاستهای امام(ع) که در نهج البلاغه از ارکان حکومتی امام به شمارمی رود، این است که امام هرگز در اوج قدرت، ارزشهای اخلاقی را فراموش نمیکرد و هرچند همانطور که خود در خطبه هایی فرموده است حس انتقامگیری از دشمن، او را بر نادیده گرفتن این اصول وادار مینمود، ولی امام فردی نبود که تسلیم احساسات دور از منطق شود، ولو مالامال از خشم و غضب به دشمن باشد. بر این اساس، ما در این پژوهش درصدد بررسی تمامی جنبه های جامعه شناختی زمامداری سیاسی و حکومت داری امام علی هستیم که به نحوی از انحاء در نهج البلاغه به آن ها اشاره رفته است و دراین بین، در راستای این واکاوی جامعه شناسانه، به قسمت های مختلف این کتاب ارزشمند استناد می نماییم.
1 – 2 - اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
به طور کلی، از دیدگاه جامعه شناسی، علم و فن سیاست عبارت است از مدیریت و توجیه و تنظیم زندگی جمعی انسان در مسیر حاجات و اهداف معقول اجتماعی. اساساَ واژه سیاست از جمله واژگانی است که تعریف ها و تأویل های گوناگونی در مقام تئوری و نظریه از آن شده است. در کتب غربی عموما سیاست را به بررسی اشکال مختلف قدرت تعریف کردهاند. این تعریف قبل از آن که یک تعریف علمی و یا مستند به مبانی علمی باشد یک تعریف مستند به تجربه و استقراست.
قائلین به این نظریه وقتی میبینند قدرتمندان و رهبران سیاسی دنیا سیاستشان مبتنی بر قدرشان است، لذا سیاست را نحوه استفاده از قدرت تفسیر میکنند. بدین جهت مثالهایی که ذکر میکنند، بیشتر از مصادیق اقدامات رهبران سیاسی است. اما در این بین، اصول زمامداری و رهبری سیاسی امام علی به نحوی که در نج البلاغه تفسیر و تاویل شده است، حاوی مقرره های خاص و کم نظیری است که با هدف اعتلای جامعه و پروراندن ارزش های خاص جامعه شناسانه اجتماع و توده های مردمی بیان شده است و در همان مدت زمان کوتاه حکومت سیاسی امام علی نیز تا حد بسیار زیادی جنبه عملی به خود گرفت. بر این اساس، ضروری است در راستای موشکافی این اصول علمی و عملی که با دقت و ظرافت خاصی در کتاب بی بدیل نهج البلاغه در قالب سخنان و حکمت های ناب امام بیان شده است، از دیدگاه جامعه شناسی تحقیق و تدقیق گردد تا ضمن مقایسه این اصول با منشور سیاسی حال حاضر جهان، از دیدگاه علوم اجتماعی، نقدی بر لزوم استفاده از این گهرهای گرانبها در هدایت جوامع امروزی به دست آید.
1 – 3 - مرور ادبیات و سوابق مربوطه
در بین برترین مقالات و پژوهش های انجام شده در خصوص حکومت و سیاست در نهج البلاغه و بررسی جامعه شناختی زمامداری سیاسی امام علی، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
در این پژوهش ها و موارد مشابه دیگر، یا به ابعاد جامعه شناسانه حکومت امام علی به طور کلی نگریسته شده است و یا به بررسی اصول سیاسی در نهج البلاغه اشاره شده است؛ در حالی که ما در پژوهش حاضر هدف بررسی همه جانبه ابعاد سیاست و حکومت در نهج البلاغه از دیدگاه جامعه شناختی را دنبال می کنیم. امری که در زمینه آن پژوهش جامعی انجام نشده است.
1 – 4 - جنبه جدید بودن و نوآوری در تحقیق:
بعضی از دانشمندان علوم اجتماعی و جامعه شناسان، برای مصور ماندن از اشکالات وارده بر تعریف سیاسی قدرت، آن را به دو بخش قدرت مادی و معنوی تقسیم میکنند تا مدیریت های فرهنگی و معنوی شامل آنچه که پژوهش هایی در زمینه اصول سیاسی مذکور در نهج البلاغه نشان داده اند را شامل شود. اما حقیقت امر این است که این مقوله ها از یکدیگر منفک نیستند و لذا ما در این تحقیق در پی بررسی اصول سیاسی و حکومت داری امام علی از دیدگاه جامعه شناسانه هستیم که در نهج البلاغه به آن اشاره شده است؛ موضوعی که پیش از این، هدف تحقیقی جامع به مثابه این قرار نگرفته است.
1 – 5 - اهداف مشخص :
- بررسی اصول سیاسی و زمامداری حکومت در نهج البلاغه.
- تجزیه و تحلیل جامعه شناختی اصول سیاسی و حکومتی امام علی در نهج البلاغه از نقطه نظر اصول علم.
- جامعه شناسی و مقایسه آن با مبانی اجتماعی حکومت و سیاست در جوامع امروزی.
1 – 6 - سؤالات تحقیق:
- اصول اساسی زمامداری سیاسی و حکومت از دیدگاه جامعه شناختی در نهج البلاغه چیست و راه های نیل به عملیاتی کردن آن ها در جوامع امروزی از جمله نظام سیاسی اجتماعی ایران کدامند؟
- ارتباط بین حکومت دینی و سیاسی در سیره حکومتی امام علی چیست و تفکیک و کاربردی ساختن وجوه این امر چه تاثیری بر ابعاد جامعه شناختی جوامع امروزی و توده های مختلف اجتماع دارد؟
1 – 7 - روش شناسی تحقیق:
اساس مطالعه این پایان نامه، بر اساس مطالعه نظری و بر طبق روش تحلیلی - توصیفی است. مطالعه این پژوهش، طبق رویکرد مطالعه علمی کتابخانه ای می باشد و در صورت لزوم، تنها از نتایج نهایی مطالعات علمی دیگر استفاده می کند.
فصل دوم :
ادبیات تحقیق
نامى که شریفرضى براى این کتاب برگزیده «نهجالبلاغه» یعنى «راه و روش بلاغت» است زیرا این کتاب درهاى بلاغت را به روى خواننده مىگشایدو طالبان بلاغت را بدان نزدیک مىسازد و نیاز دانشمند و دانشجو اهداف حکومت در نهجالبلاغه
حکومت در دیدگاه مکتب اسلام و فرهنگ حکومت علوی از مهمترین ابزارهای نیل جامعه به کمال و تعالی است. از آن جا که حیات بشری در این دنیا، از منظر فرهنگ اسلامی، ابزاری برای رسیدن به کمال است و آن چه برای انسان اصالت دارد، کمال جاویدان است. لذا حکومت نیز میتواند وسیله مناسبی برای نیل به این هدف باشد؛ زیرا حکومت هم امکانات این رشد و تعالی را به گونهای جامع در اختیار دارد و هم میتواند زمینة استفاده از هر نوع امکانی را فراهم سازد.
از تعابیر حضرت اینگونه استفاده میشود که حکومت وقتی میتواند راهنمای رسیدن به کمال باشد که خود در میسر عدالت، تحقق امنیت، تأمین رفاه و زمینهسازی تربیت انسانی، گام بردارد والا اگر حکومت به سوی بیعدالتی و خودکامگی گام بردارد و در آن از امنیتهای مختلف که زمینهساز آرامش درونی و بیرونی انسانها است، خبری نباشد و توان رفاه و آسایش مردم را با تدبیر درست در زمینههای مختلف اقتصادی نداشته باشد و هم چنین در جهت خودسازی و انسانسازی گام برندارد. نه تنها وسیلهای برای نیل جامعه به اهداف عالی نیست، بلکه مانعی بزرگ برای رشد بشر تبدیل میشود بنابراین عدالت، امنیت، رفاه و آسایش و تربیت از مهمترین اهداف حکومت از دیدگاه نهجالبلاغه است که اهداف دیگر را پوشش میدهد.
1- عدالت
محوریترین اصلی که امام علی آن را مبنای قبول حکومت معرفی میکند و آن را برای هر حکومتی لازم میداند عدالت است:
لولا حُضُور الحاضِر ... ما أخَذَ الله علی العلماءِ اِلّا یٌقاروٌّا عَلی کَظِه ... ظالمِ و لاسَغَبِ مضلومٍ لألقیتُ حَبلَها علی غاربِها و لَسَقتُ آخرها بِکَأسِ أوَّلِها (علی نقی فیض الاسلام، نهجالبلاغه خطبه 3)
و اگر خداوند از عالمان پیمان سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده آرام و قرار نگیرند، بیدرنگ رشته حکومت را از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم و چون گذشته خود را به کناری میکشیدم.
- و انّ أفضلَ قُرَّهِ عَینِ الُولاهِ استقامهُ العول فی البلادِ و ظهورُ مودّهِ الرَّعیهِ و انّه لاتَظهَرُ مَودّتهم الاسبلامهِ صُدورِهِم و لا یَصِحُّ نصیحتُهم الا بحیطتِهم علی وُلاهِ أمُورِهِم و قلّهِ اشتعالِ دُوَلِهِم وِ ترکِ استبطاء انقِطاعِ مُدَّتِهِم. (نهجالبلاغه، نامه 53)
همانا برترین چشم روشنی زمامداران، برقراری عدل در شهرها و آشکار شدن محبت مردم به رهبر است که محبت دلهای رعیت، جز با پاکی قلبها پدید نمیآید، و خیرخواهی آنان زمانی است که با رغبت و شوق، پیرامون رهبر را بگیرند، و حکومت بار سنگینی را بر دوش رعیت نگذاشته باشد و طولانی شدن مدت زمامداری، بر مردم ناگوار نباشد.
- امنیت
برقراری امنیت در همة ابعاد از اهداف میانی مهم حکومت اسلامی است که در سایه آن تحقق اهداف عالیه و رسیدن به رشد و کمال انسانی میسور خواهد بود. در جامعهای که امنیت فردی، اجتماعی، سیاسی، فکری، معنوی، فرهنگی، اقتصادی، شغلی، قضایی و مرزی فراهم نباشد نیل به سعادت ممکن نیست. امام علی (ع) از جملة منادیان بزرگ امنیت در جامعه به شمار میآید که در این جا تنها به نمونههای از اهتمام امام به مسأله امنیت اشاره میشود.
1- نوع پذیرش حکومت که اگر اصرار مردم بر پذیرش حکومت از سوی امام و تقاضای بیعت آزادانة مردم نبود، امام همانند زمان خلفای سه گانه به وظایف دیگر مشغول میشد و در حاشیة حکومت قرار میگرفت. (نهجالبلاغه – خ 3 و نامه 63)
2- آزادی و تضمین امنیت افرادی که از بیعت امام سرباز زدند: هم چون عبداله بن عمر؛ سعدبن ابی وقاص، حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسیلمه بن مخلد، ابوسعید خدری، محمد بن مسلمه، نعمان بن بشیر، زیدبن ثابت، رافع بن خدیج، فمناله بن عبید و کعب بن حجره (ر. ک: مصطفی دلشاد تهران، حکومت حکمت، ص 82)
3- بیان صریح این که امنیت یکی از اهداف پذیرش حکومت است (ر. ک نهجالبلاغه، خ 131)
4- بیان اینکه در سایة رونق دین و برپایی نشانههای دیانت و حفظ حدود و مرزهای شریعت، امنیت فکری، فرهنگی، معنوی و دیگر امنیتها به درستی فراهم خواهد شد. (رک: نهجالبلاغه، خ 105)
5- تأکید بر حفظ امنیت اقتصادی، در رفتار با مردم، در ادای واجبات مالی و پرداخت مالیاتها و هم چنین در توجه به صاحبان صنایع و تجار و جایگاه ایشان (رک نهجالبلاغه، نامه 25)
6- تأکید بر امنیت قضایی به عنوان چتر حمایتی دیگر امنیتها در جامعه (رک نهجالبلاغه، نامه 53)
7- اهتمام به تأمین امنیت جهانی (رک، نهجالبلاغه، نامه 53)
- رفاه و آسایش
هر حکومتی با هر ایده و شکلی، تحقق کفاف در زندگی برای معصوم جامعه و فراهم آوردن رفاه و آسایش همگانی را در زمرة اهداف اساسی خود قرار میدهند. در حکومت اسلامی که هدف اصلی آن، نیل جامعه و آحاد مردم به تعالی و کمال است، تأمین رفاه و آسایش در اولویت قرار میگیرد، زیرا با تأمین رفاه و آسایش مسیر تعالی انسانها هموار خواهد شد. امام در این خصوص در نهجالبلاغه میفرماید:
1- اصلاح امور مردم و اصلاح شهرها و در واقع تأمین رفاه و آسایش مردم از اهداف مهم حکومت به شمار میآید. خطبه 131
2- توزیع درست درآمدها و صرف کردن آنها در عمران و آبادی، زمینه رفاه همگانی را فراهم میآورد. (نامه 53)
3- در عصر حکومت امام اهتمام بر تأمین حداقل رفاه و معیشت برای مردم بوده است (بحارالانوار ج 40/ص 327)
4- آبادسازی زمین از اوامر الهی و از رسالتهای انبیاء شمرده شده است که در سایة این آبادانی، رفاه و آسایس تأمین خواهد شد (خ – 90)
5- تأکید بر تأمین رفاه و آسایش سپاهیان که سامان یافتن آنان به رفاهشان خواهد بود. (نامه 53)
- تربیت
انسانسازی از اصلیترین اهداف بعثت انبیاء و تشریع مکاتب الهی است. مکتب اسلام که خاتم ادیان الهی است بر این مهم بیش از مکاتب دیگر اهتمام ورزیده است و حکومت را نیز بهترین ابزار برای رسیدن به این هدف مهم میداند. بنابراین مهمترین هدف حکومت، در دیدگاه فرهنگ اسلامی که نهجالبلاغه تبلور الگوی کامل این فرهنگ است تربیت میباشد.
1- تربیت اسلامی جامعه، از وظایف مهم امام و رهبر جامعه است.
وَ عَلَی الامامِ أن یُعَلِّمَ أهلَ وِلایَتهِ حُدودَ الاسلامِ وَ الایمانِ.
بر امام و رهبر واجب است که بر اهل ولایت خویش، حدود اسلام و ایمان را تعلیم دهد همچنین میفرماید:
فامّا حقُّکم علیَّ ... وَ تعلیمُکُم کَیلا تَجهَلُوا و تأدیبُکُم کَیما تُعَلِّموا
اما شما نیز بر من (امام) حقوقی دارید: از جمله اینکه شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آدابتان بیاموزم تا بدانید.
- تربیت و انسانسازی را باید امام از خود آغاز کند:
من نَصَب نفسَه للنّاس اماماً فلیبَدأ بتعلیمِ نَفسِه قبلَ تعلیمِ غیره، ولیکن تأدیبُه بسیرَتِه قَبل تأدیبه بلسانِه وَ معلمُّ نفسه وَ مودبُّها أحقُّ بالاجلالِ من معلّمِ الناسِ وَ مؤدِّبِهم (خطبه 73)
هر که خود را به پیشوای مردم قرار دهد باید پیش از تعلیم و تربیت دیگران به تعلیم و تربیت خویش بپردازد و باید این تربیت، پیش از آن که با زبان باشد، با سیرت و رفتار باشد، و آن که خود را تعلیم دهد و تربیت کند، شایستهتر به تعظیم است از آن که دیگری را تعلیم دهد و تربیت کند.
- اَیُّها النّاسُ! انّی و الله ما اَحثُّکمُ علی طاعهٍ الّا و أَسبَقُکم الیها. و لا أَنهاکم عن معصیهٍ الّا وض أتَناهی قبلکم عنها (خطبه 174)
ای مردم! به خدا سوگند من شما را به طاعتی بر نمیانگیزم، جز آن که خود، پیش از شما به گزاردن آن بر میخیزم و شما را از معصیتی باز نمیدارم، جز آن که خود پیش از شما آن را فرو میگذارم.
- خطی مشیهای کلی و فروعات آن
- خدا محوری
این حقیقت در کلام حضرت (ع) وجود دارد، آن جا که در صحنة اخلاق، صفات متقین را برای همام ذکر میفرماید:
عظم الخالق فی انفسهم فصَغرَ ما دونَه فی أعینُهم
(مؤمنین) ژرفای روحشان را عظمت آفریدگار لبریز کرده است، پس هر چه جز او در نگاهشان خرد است.
و نیز آن جا که در صحنة سیاست، نوع رفتار با زمامدار را تبیین میفرماید:
انَّ من حقِّ من عَظُمُ جلالُ اللهِ فی نفسِه، وَ جَلَّ موضِعُه من قَلبِه، ان یَضغُرِ عنده – لعِظِم ذلکَ – کُلُّ ما سِواه (خطبه 207)
کسی که عظمت خدا در جانش بزرگ و منزلت او در قلبش والا است، سزاوار است که هر چیز جز خدا را کوچک شمارد.
- حق مداری و حق محوری
از آن جا که برای کلمه حق، معانی گوناگونی بیان شده است، بدیهی است باید به چگونگی حق مداری بر اساس معانی چهارگانه در سیاست مولی الموحدین پرداخت.
الف) حق بمعنای خدا. اگر حق به معنای خدا باشد حضرت علی (ع) فانی در خدا است. رفتار، کردار، گفتار و نیات حضرت فانی در خدا است.
و الله لو أُعطیتُ الأقالیمَ السبعهِ بما تحتَ افلاکِها علی أن أعصِی الله فی نَملَه أسلُبُها جِلبَ شَعیرَه ما فَعَلتُهُ (خطبه 251)
به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آن چه در زیر آسمانها است، به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم در این که پوست جوی را از مورچهای به ناروا بگیریم، چنین نخواهم کرد.
ب) حق به معنای قران:
اگر حق به معنای قران باشد نیز علی (ع) از همگان حق محورتر است. این را حکمت تحمیلی اثبات فرمود.
وَ انّما حَکَّمَ الحَکَمانِ لیُحیبا ما أَخیا القرانُ وَ یُمیتا ما أماتَ القرانُ وَ احیاؤُه الاجتماعُ علیهِ وَ امانَتَهُ الافتراقُ عَنه، فان جَرَّنا القرانُ الیهم اتّبعناهم، وَ ان جرّهم الینا اتَّبعُونا.
اگر به آن دو نفر (ابوموسی و عمر و عاص) رای به داوری داده شد، تنها برای این بود که آن چه را قران زنده کرد، زنده سازند و آن چه را قران مرده خواند، بمیرانند. زنده کردن قران، این است که دست وحدت به هم دهند و به آن همل کنند. و میراندن از بین بردن پراکندگی و جدایی است. پس اگر قران ما را به سوی آنان بکشاند، آنان را پیروی میکنیم و اگر آنان را به سوی ما سوق داد، باید اطاعت کنند.
ج) حق به معنای مصطلح و رایج حقوقی:
اگر حق به معنای مصطلح و رایج حقوقی باشد نیز علی (ع) به هیچ قیمتی و حتی به اندازة ذرهای از آن عدول نمیکند. نامة شدیداللحن امام به یکی از فرمانداران و هم چنین رفتار آن حضرت با عقیل بهترین شاهد بر این مدعی است. به امام خبر دادند که فرماندار بصره مقداری از بیت المال مسلمانان را برداشته و به مکه گریخته و به ناحق مصرف کرده است. امام نامة شدیداللحنی به او نوشتند:
فَاتّقِ اللهَ و ارددُ الی هؤلاءِ القومِ أموالَهم؛ فانَّکَ اِن لَم تَفعَل ثمّ أمکَننیَ اللهُ مِنکَ لَأُعذِرَنَّ الی اللهِ مِنکَ، وَ لَأضربَنَّک بسیفی الّذی ما ضَرَبتُ بِهِ أحداً اِلّا دَخَلَ النّارَ وَ الله لوأنّ الحسنَ وَ الحسینَ فعلا مِثلَ الّذی فَعَلَت ما کانَت لهما عندی هَوادَهُ و لاظَفِرا مِنّی بِاراده حتّی آخُذَ باراده حتّی آخُذَ الحقّ منهما ... (نامة 41)
پس از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان، و اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفر خواهم کرد که نزد خدا عذرخواه من باشد و با شمشیری تو را میزنم که به هر کس زدم وارد دوزخ گردید. سوگند به خدا! اگر حسن و حسین چنان میکردند که تو انجام دادی، از من روی خوش نمیدیدند و به آرزو نمیرسیدند تا آن که حق را از آنان باز پس ستانم.
د) حق به معنای قانون:
اگر حق به معنای قانون باشد علی الگوی قانونمداری و پایبندی به قانون است. آن حضرت پایمال شدن حق و عدالت را با هیچ عذری نمیپذیرد، حتی با منطق «مأمور و معذور» لذا به مالک اشتر فخعی میفرماید:
و لا تَقولَنّ انّی مُؤمَّر امُرُ فأطاعُ (نامة 53)
به مردم نگو: به من فرمان دادند، من نیز فرمان میدهم پس باید اطاعت شود.
حضرت برای تحقق حق و عدالت زمان و مکان نمیشناسد. لذا میفرماید:
اموال به ناحق بخشیده شدة بیت المال را باز میگردانم، گرچه به مهر زبان یا بهای کنیزکان رفته باشد.
- جلوههای حق مداری
حق مداری آن امام اهتمام در دوران حکومت ایشان، جلوههای فراوانی داشته که در این مختصر، تنها چند مورد را میآوریم:
الف) هدف وسیله را توجیه نمیکند. به امام گفتند که مردم به دنیا دل بستهاند معاویه با هدایا و پولهای فراوان آنان را جذب میکند شما هم از اموال عمومی به اشراف عرب و بزرگان قریش ببخشید و از تقسیم مساوی بیتالمال دست بردارید تا به شما گرایش پیدا کنند. امام فرمود:
أتأمرونّی أن اطْلُبَ النّصرَ بالجودِ فیمَن وُلیّتُ علیه! و اللهِ لا أطُورُ به ما سَهَر سَهیرٌ و ما أمَّ نجمٌ فی السّماء نَجْماً (خطبه – 126)
آیا به من دستور میدهید برای پیروزی خود، از جور و ستم دربارة امت اسلامی که بر آنان ولایت دارم، استفاده کنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پی هم طلوع و غروب میکنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد.
ب) صداقت در اعلام مواضع حکومت آینده:
پس از قتل عثمان، که مردم برای بیعت به سوی حضرت هجوم آوردند، نخست از مردم میخواهد که سراغ شخص دیگر بروند، ولی با اصرار مردم شرایط خود را اعلام میفرماید:
و اعلموا انی إن اجبتکم و کبت بکم بما اعلم والم اُضْغِ الی قول قائل و عتب العاتب (خطبه – 91)
آگاه باشید! اگر دعوت شما را بپذیرم، بر اساس آن چه میدانم، با شما رفتار میکنم و به گفتار این و آن و سرزنشکنندگان گوش فرا نمیدهم.
ج) نفی هرگونه نیرنگ و فریب:
پس از جنگ صفین، امام در شهر کوفه میفرماید:
و الله ما معاویه بادهی منی ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه العذر لکنت من ادهی الناس (خطبه – 191)
سوگند به خدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست؛ اما او نیرنگ باز، حیله گر و جنایتکار است. اگر نیرنگ، ناپسند نبود، من زیرکترین افراد بودم.
د) نفی سازش و باجدهی به مخالفان، برای تثبیت موقعیت حکومت: وقتی طلحه و زبیر خدمت امام آمدند و گفتند که با تو بیعت میکنیم به این شرط که در حکومت شریک باشیم، فرمود: نه خطبه 202
آن چه در عالم سیاست اتفاق افتاده، حاکی از این است که در حکومتهای غیر الهی، به قدرت و حکومت رسیدن، با همراهی افراد و احزاب و گروههایی صورت میپذیرد که از ابتدا برای خود سهمی را در حاکمیت در نظر گرفتهاند و به بیان سادهتر، معامله گرانی که برای کسب جایگاه در ساختار قدرت، همراهی میکنند. این مسأله مورد توافق طرفین معامله یعنی یاری کنندگان و یاری شوندگان است؛ اما در حکومتهای الهی، هر چند برخی یاری کنندگان به گمان سهم داشتن در ساختار سیاسی، برای شکلگیری قدرت سیاسی همراهی میکنند، ولی پس از اتمام کار، به اهداف خود دست نیافته و در مسیر مخالف قرار میگیرند. رفتار امام با طلحه و زبیر، در برابر توقع آنان در داشتن سهیم از قدرت سیاسی، نمونهای از این قاعدهها کلی است بر این اساس بود که فتنة جمل پایهگذاری شد.
هـ) استوار ساختن ارکان حکومت، بر خونهای ناحق: حضرت در مقام تعلیم اصول حکومتداری به مالک اشتر مینویسد.
مالک! بر تو باد پرهیز شدید از خونریزی حرام ... هرگز سلطة زمامداری خود را با ریختن خون حرام، تقویت نکن؛ زیرا اینگونه تقویت، خود از عوامل تضعیف و هن سلطة زمامداری، بلکه موجب زوال و انتقال میگردد. (نامة – 53)
و) پرهیز از سیاست زر و زور و تزویر:
در اسلام، حکومت فریب و تطمیع محکوم و مردود است. لذا حضرت در نامهای به طلحه و زیبر مینویسد:
و إنّ العامه لَم تبُاریعنی لسلطانٍ غالبٍ، و لا لِعَرضٍ حاضِر (نامه – 54)
همانا بیعت عموم مردم با من نه از روی ترس قدرتی مسلط بود و نه برای بدست آوردن متاع دنیا.
ز) وفای به عهد حتی با دشمن:
ایشان در منشور حکومت به مالک اشتر مینویسد:
ای مالک! هر گاه پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا او را امان دادی به عهد خویش وفادار باش و بر آن چه بر عهده گرفتی، امانتدار باش و جان خود را سپر پیمان خود گردان ... مبادا قرار دادی را امضا کنی که در آن برای دغلکاری و فریب راههایی وجود دارد، و پس از محکم کاری و دقت در قرار داد، دست از بهانه جویی بردار، مبادا مشکلات پیمانی که بر عهده ات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده تو را به پیمانشکنی وادارد.
امانت پنداشتن حکومت، نه غنیمت دانستن آن:
تدبیر و سیاست جامعة بشری، هم یکی از مهم ترین فلسفههای ارسال رسل و انزال کتب آسمانی به شمار میرود و هم اگر سیاست را «مدیریت» توجیه و تنظیم زندگی اجتماعی انسانها در مسیر حیات معقول» معنا کنیم، همین سیاست، به حکم عقل، یکی از عالیترین کارها و تلاشها محسوب میشود. لذا در مکتب اسلام، سیاست با ارزش برای عمومی شایستگان، عبادت و واجب کفایی و برای شایستگان منحصر به فرد، مانند انبیاء و ائمه در زمان خود، واجب عینی است.
این نگاه به سیاست و حکومت، مستفاد از کلام خداوند است که میفرماید:
اِنَّ اللهَ یَأمُرُکٌمُ أنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ إلی أهْلِها وَ إذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أنْ تَحْکُمُوا بِالعَدْلِ. (نساء – آیه 58)
امام در نامة خود به اشعث بن قیس که فرماندار حضرت در آذربایجان بود میفرماید:
اِنَّ عَمَلَکَ لَیسَ لَکَ بِطُعمَهٍ وَلکِنَّهُ فی عُنُقُکِ أمانَه، وَ أنتَ مُسترعیً لِمَن فَوقَک (نامه – 5)
«بی گمان کاری که به تو سپرده شده است، نه لقمهای چرب، بلکه بار امانتی بر گردن تو است و در پاسداری از آن باید سرور خویش را پاسخگو باشی.»
یعنی امانتی که دربارة آن، سؤال کنندهای وجود دارد.
و در نامة دیگری که برای مأموران و کارگزاران وصول خراج، مرقوم فرمود آمده است:
فانّکم خزّانُ الرعیّهِ و وکلاءُ الامّه وَ سفراءُ الائمهِ (نامه – 51)
شما خزانه داران ملت، نمایندگان امت و سفیران رهبران هستید.
تأکید دیگر بر این مطلب، در منشور حکومت، یعنی نامه به مالک اشتر نخعی آمده است:
و لاتَکوننَّ علیهم سبعاً ضاریاَ تغتنم اکلهم (نامه – 53)
هم چون درندهای مباش که خوردن و دریدن مردم را مغتنم شماری.
تعابیر حضرت به خوبی حاکی این معنا است که اگر این بار امانت، وظیفهای بر دوش حضرت نبود هیچگاه به پذیرش آن تمایل نشان نمیداد.
مردم محوری
همچنان که بیان شد از اهداف حکومت امام علی تربیت است. در تربیت انسان محور اساسی است. لذا در حکومتهای الهی مردم نقش اساسی را دارند و حکومت ابزاری برای رشد و تعالی مردم است نه این که مردم ابزاری باشند برای نیل افراد و احزاب به مقاصد سیاسی خود آنچنان که در بسیاری از نظامهای سیاسی مشاهده میشود و در جریان انتخابات و رفراندمهای مختلف ابزاری بودن نقش مردم نمود بیشتری پیدا میکند. بر این اساس به نمودهای مردم محوری در نهجالبلاغه اشاره میکنیم.
الف) مشروعیت سیاسی و مقبولیت مردمی
حضرت این مطلب را در خطبههای 137، 173، 170، 205 و نامههای 1 و 31 و 54 بیان میکند که در اینجا به یک فراز آن که در نامة 54 آمده است اشاره میکنیم:
انّی لم اُرِد النّاس حتّی ارادونی و لم أبایعهم حتّی بایعونی
من قصد مردم نکردم تا این که مردم قصد من کردند (و به سویم آمدند) و برای بیعت دست به سوی آنان دراز نکردم تا این که ایشان دست دراز کردند و با من بیعت کردند.