نام کتاب : دختر کشیش
نویسنده :جورج اورول
مترجم : مهدی افشار
تعداد صفحات : 424
درباره کتاب : دورتی تنها دختر کشیشی در یکی از شهرهای کوچک انگلستان است که زندگی مذهبی خشک و کسالت باری را می گذراند . او وظایف زیادی در کلیسا و خانه به عهده دارد ، پدر سخت گیری داشته و تمایلی به ازدواج نیز ندارد . روزی به طور ناگهانی حافظه اش را از دست می دهد و خود را در لندن می یابد و وقتی بعد از یک ماه حافظه اش باز می گردد به قدری شایعات مختلف در مورد او ساخته شده که پدرش او را در خانه نمی پذیرد و دورتی وارد زندگی جدیدی می شود .
غرور و تعصب ( Pride and Prejudice) (به معنی تفاخر و پیشداوری) رمان مشهوری اثر جین آستن، نویسندهٔ انگلیسی است.
این کتاب دومین داستان جین آستن است. او این داستان را در سال ۱۷۹۶، درحالیکه تنها ۲۱ سال داشت، نوشت، اما تا سال ۱۸۱۳ چاپ نشد.
اکثر منتقدان غرور و تعصب را بهترین اثر جین آستن میدانند و خود او آن را «بچهٔ دلبند من» مینامند. بااینحال، این کتاب، که ابتدا با نامتأثرات اولیه نوشته شدهبود، تا مدتها توسط ناشران رد میشد و وقتی پس از ۱۸ سال به چاپ رسید، بهجای نام آستن، نام «یک خانم» بهعنوان نام نویسنده روی جلد به چشم میخورد.آقا و خانم بِنِت (Bennet) پنج دختر دارند. جِین و الیزابت بزرگتر از سه خواهر دیگر هستند و البته باوقارتر و سنگینتر. سه خواهر دیگر بسیار سبکسر هستند و مایه خجالت دو خواهر بزرگشان. چندی است که در همسایگیشان در قصری به نام «نِدِرفیلد» مردی سرشناس و ثروتمند به اسم «چارلز بینگلی» ساکن شده که بسیار بامحبت و خوشچهره است. خانم بِنِت میکوشد تا هرطور شده مرد جوان را برای ازدواج به یکی از دخترانش مایل کند. در یک مهمانی که بینگلی ترتیب داده، خانوادهٔ بِنِت نیز حضور دارند. آقای دارسی، دوستِ صمیمی چارلز بینگلی هم در آن جشن شرکت کرده است. او صاحب قصری به نام پمبرلی است و مردی بسیار ثروتمند و جذاب است، ولی رفتاری بسیار متکبرانه و پرغرور دارد. آن شب، جین با چارلز بینگلی آشنا میشود و ارتباط عاشقانهای بین آن دو شکل میگیرد.
پس از مدتی الیزابت به دیدن دوستش شارلوت که با کالینز ازدواج کرده میرود تا مدتی مهمان آنها باشد. آنها درکنار املاک و اراضی خاله آقای دارسی که زن اشرافزاده و بسیار متمول ولی ازخودراضی است زندگی میکنند. بعد از مدتی دارسی به آنجا میآید و با الیزابت دیدار میکند. بعد از چند روز دارسی به او اظهار عشق و علاقه میکند ولی الیزابت با ردّ درخواست وی، از ستمهای او به ویکهام و جداسازی چارلز از جین سخن میگوید. دارسی فردای آن روز نامهای به الیزابت مینویسد و توضیح میدهد که چرا رابطه بینگلی را با خواهر الیزابت (جین) به هم زده است. او همچنین به الیزابت میگوید که ویکهام فردی هوسباز و دروغگوست و او قصد فریب خواهر کوچک دارسی را داشته و میخواسته با او فرار کند تا به اموال او دست یابد.
چند وقت میگذرد و الیزابت در این مدت احساسش نسبت به دارسی تغییر کرده. او همراه دایی وزنداییاش در سفری برای بازدید به قصر معروف خانواده دارسی، پمبرلی میروند. در اتفاقی عجیب در آنجا با دارسی روبرو میشوند. دارسی نیز رفتار پر غرور خود را کنار گذاشته است.
ناگهان خبر میرسد که ویکهام با «لیدیا» (خواهر کوچک الیزابت) گریخته است. دارسی ترتیبی میدهد که آنها را پیدا کنند و سپس با پرداخت پول، ویکهام را وادار میکند تا با لیدیا ازدواج نماید.
الیزابت پی میبرد که دارسی برخلاف ظاهر متکبر و مغرورش، قلب مهربانی دارد و به او علاقهمند میشود. در نهایت الیزابت با آقای دارسی و جین با بینگلی ازدواج میکنند.